سلام
خیلی وقت بود نیومده بودم
ببخششید
انجا بهشتیست که ار خوشانسی گمنام مانده
خدا نیارد اون روزی که ما ایرانی های بافرهنگ اینچنین مکان هایی را پیداکنیم
یک شب اونجاموندیم
بدون هیچ وسیله سرمایشی تواین هوای گرم 2تاپتوپیچیدیم دورمون
عکسا گویای مطلب
ادماشو نگاه
اینجایی که وایسادیم عکس بگیریم از سربالایی تندی بالا رفتیم
میخواین ببینین چه شیبی داشت
میخواین بازم ادماشو ببینین
بازم میخواین
شاختون درنیاد
ارتفاع دیوار 2متر
سن اون زن 60سال
بازم عکس
اب مصرفیش ازاینجاست
بازم هست
تاحالا جنگل رفتین
اینو میگن جنگل
امید به اینکه شاد شده باشین با این عکسا
مرسی
بدرود
بادرود
سال جدید خوبی داشته باشین
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم اینو دیدم
دلم خواست شمام ببینین
تختمو اوردم زیر پنجره ودیگه زحمت بلند شدن از تختم به خودم نمیدم
ببینین تو اون حالت چه کیفی میده دیدن این منظره
بادرود
راستش یه چند وقتی بود که انگار زندگیم هیچ سوژه با انگیزه های توش نبود
بهتره بگم انگار چیزی توش حس نمیکردم
یه زندگی تکراریه خسته کننده
بدون هیچ انگیزه ای
اما امروز تو باغ داشتم همراه بابا کار میکردیم
بعبارتی دیگه فصل درخت کاری نزدیک شد داشتیم درختایه جدید میکاشتیم
بگذریم
داشتم تو باغ بیل میزدمو همش به همین قضیه که چرا زندگیم اینطوری شده فکر میکردم
که یدفعه چشمم به برگایه قشنگ زیره پام خورد
بااینکه از رو درخت ریخته بودنو داشتن خشک میشدن باز قشنگ بودن
این نشون میده این برگا با اینکه عمرشونم کوتاست بااین حال از تمام لحظات زندگیشون کمال استفاده رو میکنن
درحال مرگم فوق العاده زیبان
داستانم اینجارسید که تو یه لحظه یه جرقه ای تو ذهنم خورد
ما هر کاریو هر حالتی که انجام میدیمو سرمون میاد مسئولش خودمونیم
یعنی اگه از زندگیمون راضی باشیم خودمون خواستیم واگه راضی نباشیمم خودمون خواستیم
بدی مامیدونی چیه؟
عادت کردیم هر اشتباهی کردیم بندازیم گردنه اینو اون بعد بگیم تقصیر ما نبود تقصیر اینو اون بود
مثل شیطون مثل دل مثل اشتباهاتی که خودمون میکنیمو میندازیم گردن اطرافیان
زیاد حرفیدم
اما از این به بعد سعی میکنم دوباره خودمو درست کنمو سوژها و ایده های زندگیمو اپش کنم
مرسی
البته یه سوژه قوی دارم
خودش میدونه