بادرود

امید به اینکه حالتون خوب خوب باشه

هر چی فکر کردم یه عنوان خوب پیدا کنم نشد

خودتون یه فکری واسش بکنید

می دونم از من نا امید شدین و فکر کردین دیگه اپ نمی کنم

اما چه کنم دست خودم نیست سرم بدجوری شلوغ بود

اوایل گرفتار انتخاب واحد،بد یه مهمون عزیز از شیراز،بعدشم امدن عمو و خالم از تهران

امروز دیگه یک کم ازاد شدم تونستم بیام اینجا

چند وقت پیش از سر اجبار چون جایی بودم که کاری نبود بکنم  به E book که تو مبایلم بود یه  نگاه انداختم

یادم بود که رباعیات خیام تو مبایلم بود خیلی وقتم بود که می خواستم بخونم اما وقت نمی شد

رفتم تو کاربردهای مبایل و بازش کردم و شروع کردم به خوندن

تو این چند بیتی که خوندم چندتاش برام جالبتر از بقیه بود

برای شمام می گذارم

بخونید و برام نظر بذارین

گویند کسان بهشت با حور خوش است

من میگویم که  آب انگور خوش است

این نقد بگیرودست از آن نسیه بدار

کاواز دهل شنیدن از دور خوش است

گویند مرا که دوزخی باشدو مست

قولیست خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق ومیخواره به دوزخ باشند

فردا بینی بهشت همچون کف دست  

من هیچ ندانم که ماآنکه سرشت 

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت 

جامی وبتی و بربطی بر لب کشت 

این هر سه مرا نقدو ترا نسیه بهشت

ممنون می شم نظراتتونو برام در این مورد بگین هرچی که به ذهنتون می رسه

بریم سر عکسا تا یکم ببنید چه خبر بوده اینجا

البته اینبار اخبارش درمورد دیر امدنای منه

این از جنگل های مصنوعی بیشه سر

دو سه سال قبل یه طرحی بین مردم امد که تو زمیناشون درخت بکارن و اون درختارو بعد پنج سال به شرکتای چوب بری یا تولید کاغذ بفروشن

سود خوبی داره واسه همین جنگلای کوچیک زیادی تو این منطقه به دنیا امده

اینم یکیشه 

 

اینم مهمون عزیزم از شیراز 

خوب به علت مطلوب بودن آب و هوای شمال برای خواب ایشونم از شش روزی که اینجا بودن چهار روزش رو خواب تشریف داشتن 

 

زیراب زنی رو حال کردی داداشی 

یه روزم با همین مهمون عزیز یا بهتر بگیم داداشی 

رفتیم دیکس زنی که با صحنه فوق العاده  زیبایی روبه رو شدیم 

 

خوب این همه لکه سیاه به نظرتون چیه؟؟؟؟؟  

گنجشک،کلاغ،شکرون(این پرنده دوبرابر اندام گنجشک داره،این اسمی که گفتم به مازندرانی)خوب تمام حدساتون فکر کنم اشتباهه،اینا شاهین هایی بودن که داشتن  به بچه هاشون پرواز کردنو  یاد می دادن 

یه روزم رفتیم کوه جاده شیخ موسی که حسابی به ما خوش گذشت جاتون خالی اما در یه مورد بهتون پیشنهاد می کنم اگه هوس کردین این جاده رو برین با آدمایی که از ارتفا می ترسن یا جون دوستن نرین،چون ما این اشتباهو کردیم و از اول تا اخرش دهن مارو .....  کرد 

این شخص باشخصیت پسر خاله مهدی گل ماست که الانم پیشم نشسته وریگ تحویل دنه (یعنی می خنده) 

 

اینم منم. تا باورتون بشه ما اونجا بودیم و فتوشاپ نیست 

 

اینم دو تا عکس از گل ها ی کوهی  

اینم یه عکس از رودخونه ای که ما از وسطش بدون وجود پل  با ماشین رد شدیم 

  

اگه یه دقت به عکس شاهین ها بکنین،نشون میده خیلی وقته ما برنجامونو درو کردیم اما اون جا بخاطر سردی هوا هنوز برداشت نکردن 

 

براتون چندتا عکس خوشگل دیگه می گذارم تا دلتون یکم بازبشه 

راستی یادم رفت ما اینقدر بالا رفتیم که رسیدیم وسط ابرها  

 

 

 

خوب برگردیم به بیشه سر  

اینم اقا مهندس کشاورزی ما که اینبارهم یه نو آوری دیگه کرده 

 

اختتامیه هم با یه غروب دل چسب 

 

بدرود